سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام

نظر

عید غدیر خم بر همه شیعیان مبارک

امروز باید همچون روز عید غدیر خم با امام مان بیعت کنیم تا فردا نیز عید دیگری رغم بخورد.

اگر آن روز اصحاب پیامبر ولایت پذیری و امامت امیرشان را از یاد بردند؛

ما سالهاست که با اماممان پیمان بسته ایم اما سر پیمانمان نمانده ایم.

غیبت هایمان ، به سخره گرفتن هایمان، تهمت هایمان ، گناهان ریز و درشتمان همه و همه نشان از آن دارند که هنوز با امام مان عهد و پیمان نبسته ایم و یا سالهاست که عهد و پیمان ها را شکسته ایم.

امروز عید است و فردا نیز عید

بیاییم با امام زمان پیمانی  دوباره ببندیم

لحظه هایی سراسر عشق و مهر بپرورانیم

یادمان بیاید علی (ع) با کودکان یتیم چطور رفتار می کرد

و الان آخرین وارث پیامبر از ما چه می خواهد

یادمان بیاید که علی (ع) تا چه حد از عدل و عدالت سخن به میان آورد و بدان عمل کرد

و حال قائم آل محمد از ما چه انتظاری دارد.

باشد که جرعه جرعه انتظار در وجودمان شکل گیرد

و غریبی امام زمانمان را درک کرده ، جبرانش کنیم.

شاد می شود دلم؛قرار شد بیایی و

چشم های من چه بی قرار شد نیامدی...

اللهم عجل لولیک الفرج


نظر

کسی که در کنار تو دلش پر از صفا شد و

به یمن عشق پاکت از هر چه جفا رها شد و

کسی که دست های او پر از خدا خدا شد و

کس که درد کوچکش به دست تو دوا شد و

کسی ...تمام می شود مگر تمام تام بودنت

ببین که بودنت چه کرد؛ به جان من چه ها شد و

فقط نگا ه می کنی و غنچه می شود دلم

چه قدر تاب آورم و باز انتها شد و

تو از ازل ، تو تا ابد، برایم آفریده ای

به آفرینشت قسم وجودت اقتدا شدو

نمی شود کنار تو نشست و آرزو نکرد

بگو به مهدی ات بیا و این همان ندا شد و

هنوز مانده ایم ما درآرزوی این ندا

بیا عزیز فاطمه بیا که منتهی شد و

به انتظار مهدی ات نشسته ایم و بی خبر

که منتظر نشستن از همان ازل خطا شد و خطا شد و خطا شد و...


نظر


آمدم ببینمت خدا نخواست!!    //      همچو گل بچینمت خدا نخواست!!


آمدم  که با تو زندگی کنم     //     شاد و خوش به میمنت خدانخواست!!


آمدم صدا زنم ترا بلند       //      تا که بشنوی مرا خدا نخواست!!


آمدم که با تو گفتگو کنم       //      باز هم نشد؛خدا...خدا نخواست!!


آمدم که تا خدا خدا کنم      //      لحظه ای ترا ز خود جدا کنم


دیدمت؛شنیدمت؛نشد چرا     //     مهرت از دلم جدا؛..خدا نخواست!!

 


نظر

بهار آمد و ما در خزان فرو رفته

تو کی می آیی؟!کدام روز؛سال؛هفته؟!

ز شوق این همه باران دلم شکوفه نکرد

بیا بهار دلم غنچه هام نشکفته

 

نه عاشقم نه پر از مهر و دوستی چه کنم

که بی بهار نه حتی بهار خوشبخت است

بیا که دانه ها زیر خاک افسرده اند

بیا بهار دلم بی بهارگی سخت است

 

دلم گرفته همین یک بهانه کافی نیست؟!

برای غیبت تو این زمانه کافی نیست؟!

اگر زمانه تمام جهان ترا گم کرد...

تو کی می آیی؛ این انتظار اضافی نیست؟!

 

فقط خدا، فقط او را برای دلتنگی

به دوستی و مروت قبول خواهم داشت

بهار گر چه ندارد بدون تو لطفی

ولی به یمن وجودش صبور خواهم داشت

 

به "مرگ" من تو اگر دوست داری تا

بهار ما به وجودت دوباره جان گیرد

بیا...بخند..شکفتن چه قدر شیرین است

بیا تو قبل از آنی که جان خزان گیرد


نظر

حس دیشبم خراب شد به خاطر غرور

آن خراب شد که من خاطرم شد از تو دور

حرفهای دیشبم پر شد از دو خط نو

خطی از تو تا به من،خطی از من تا به تو

اول از خطای تو،قلب زار من پتید

آری از برای هیچ مرغ حال من پرید

عاشقانه دیدمت،حیف روی ماه تو

آن نگاه عاشقت،حیف آن نگاه تو

خط دوم آمد و شد خطای دیگری

کاش از هم داشتیم،خاطرات بهتری

صبح دیگری شده ،روز از دوباره نو

عاشق توام ؛ توهم ، باز عاشقانه شو!


نظر

 

می دانم امسال از خدایت بود

تقدیر زیبایی ورق می خورد

می دانم اما باز هم امسال  

 ایمانمان هی شق و رق می خورد

امسال من احساس می کردم

  حس حضور ناب و زیبایت

یا خاطرات با تو بودن باز    

 محصور در جهلم عرق می خورد

امسال هم پایان سالم را  

با بودنت هی آرزو کردم

نه...من حواسم جای دیگر بود 

   چشمانم از بس بر شفق می خورد

تو پاک ما را غرق کردی در  

    ایمان و ما خود را در اندوهی

هی اشک و آه و هی بیا؛برگرد    

     اندوه در کفش تو لق می خورد

آقا بیا من قول خواهم داد  

    این بار با روی خوشی هر صبح

در انتظار دیدنت باشم    

چشمان من هم وق  و وق می خورد

پرواز کردم تا ترا دیدم  

      ما بین آن اسرار و خواهش ها

تو از خدایت بود برگردی  

 احساست اما هی طبق می خورد

دنباله ی شعرم همین یک بار  

  گفتم بیا آقا حلالم کن

باران چشمانم که می بارید  

 بر شیشه ی عمرم ت تق می خورد

ایام سرخ فاطمیه باز  

  چشمانم از اشک و شرر سرخ است

ای کاش می دیدیمتان آقا  

   امیدم اما بی رمق می خورد

می خواستم امسال با "مرگ"م  

 با یک تولد روبه رو باشی

بایک بهاری تازه روزی نو  

 دنیا ولی هی ماسبق می خورد

دنیا ولی هی ماسبق می خورد

اللهم عجل لولیک الفرج

 


نظر

 

 

گریه کن ای چشم که این اشک و آه

راه رهایی تو است از گناه

گریه کن ای دل که خدایت سمیع

می شنود گریه دل را ز چاه

گریه کن اینجا که کسی نیست جز

یک دو سه تا کودک نا آشنا

گریه کن ای دختر بی  آبرو

تا که نصیبت شود از او حیا

گریه کن او می شنود او که کرد

مادری در حق رسول خدا

روز عزای همه شیعیان

گریه کن از جان و دلت بی صدا

گریه کن این یک دو سه تا قطره اشک

روز الست است شفای شما

گریه کن این جا همه قربان کنند

جان سر عشق فاطمه بر خدا

گریه کن امروز به یاد علی

گریه کن امروز به یاد زهراء

السلام علیکم یا فاطمة الزهرا سلام الله علیها

 


نظر

تو رفتی و دل من را به شوق دیدارت

گره زدی چه کنم تا دوباره برگردی

من از شما به خدا تا ابد گله دارم

خدا کند که بیایی اگر... اگر مردی

تمام خاطره هایم به یمن بودنتان

بدل شدند به آوا ؛ خدای وجدان درد

تمام حادثه ها را ورق زدم تا ته

تمام ثانیه ها را به حس همدردی

صدای فاجعه گم شد؛هوا پر از مه شد

دلم گرفت دوباره برای یک چوپان

هنوز بعد گذشت هزار و اندی سال

نیافت گله ی خود را"چه با خودت کردی"

و خواب چیره شد و چشم های تار مرا

چه تیره تر به هوا و هوس گره زده است

چه قدر خواب خوش ؛ تا به کی بهانه ی کار

و تا به کی غم و تردید و یأس و دلسری

همین دو روزه ی عمر است "مرگ"شوخی نیست

تو در کنار حقیقت دوباره گم شده ای

بیا و پرده ی غفلت ز جان و تن بزدای

بیا که تا که بیاید از این گذر مردی


نظر

از غصه های من چه فهمیدی                                     انگار دنیا در نگاهت بود

کاش آنقدر که آسمان آبی است                          هم رنگ چشمان سیاهت بود

من جاری ام چون رود در دریا                       نه مثل خورشیدم نه چون باران

وقتی شبیه موج می گردم                             من می شوم چون باد چون طوفان

طوفانی از صبرم ولی ای کاش                                  دریا مرا هم آشتی میداد

با ماسه ها شنها و ساحل ها                                      با خود خدا با تو هوا با باد

فردا مرا هم خاک خواهد برد                                  من با خودم حتّی نجنگیدم

چون رود پیوستم به دریا ها                                     حال خودم را هم نفهمیدم

بودم فقط یک لحظه دریادت                              دریا مرا هم در دلش جا کرد

پروانه ای با شوق یک پرواز                              بال و پرش را تا خدا وا کرد

آری هنوز اینجا پر است از عشق              آری هنوز اینجا پر است از شور

گر چه تو اینجا نیستی آقا...                                 اما شما هستی ولی ما کور

باید به فکر لحظه هایی که                                            آقا کنارم نیستی باشم

باید همیشه منتظر...هستم                                   باید همیشه منتظر...باشم


نظر

 

 

 

صدای باد می وزد

هوای ناله می کند

دل سیاه کوچکم

تو را نظاره  می کند

 

خدای روح ما تویی

تمام انس و جان ما

تجلّی صفات حق

درون سینه شما


دهه فجر مبارک 

هزار و سیصد آمد و

گذشت شصت و هشت سال

بهار ما خزان شده

قریب بیست و چند سال

 

طلوع می کند بهار

درون سینه هایمان

دوباره غنچه می شود

غروب لحظه هایمان

 

و سبز سبز سبز سبز

تمام دشت هایمان

و سرخ سرخ سرخ سرخ

مزار لاله هایمان

 

چه قدر دوست دارمت

خمینی ای نجات بخش

تو همچو کوه استوار و

همچو آب حیات بخش

 

پدر بزرگ من گذشت

سی و سه سال از زمان

ز رویش بهار عشق

بهار انقلابمان

 

هنوز هم به یادتان

جوانه می زند امید

جوانه های سبزتان

نمی شوند نا امید

1390.توسط77