سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام

نظر

 

خواب که بودم احساس کردم کسی در عالم ماوراء دارد به من می خندد اما نفهمیدم چه کسی بود.انگار فهمید که متوجه خندیدنش شده ام؛چون دیگر صدایش را نشنیدم.آفتاب داشت طلوع می کرد.مثل آدم هایی که هوایی شده باشند گیج و گنگ بلند شدم؛صورتم را شستم و وضو گرفتم.احساس کردم او هم آنجاست و دارد مرا می پاید.نمی دانم چرا حس خوبی نداشتم.نماز که خواندم حالم بهتر شد.قرآن که می خواندم انگار دیگر وجودش را احساس نمی کردم.بعد از آن هر وقت که نمازم را سر وقت نمی خواندم یا قضا می شد یاد آن روز صبح می افتادم و احساس می کردم که او دارد هر هر به من می خندد و این ناراحتم می کرد.انگار صدای خنده اش فضای خانه را پر می کرد.

یک روزکه صدای الله اکبر را از مسجد شنیدم تصمیم گرفتم از این به بعد به مسجد بروم و نمازم را سروقت و با جماعت بخوانم.حالا خیلی وقت است که دیگر صدای خنده اش را نمی شنوم!امّا صدای خنده اش هنوز در خاطرم هست.انگار همین چند لحظه پیش بود...