سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام

نظر

وقتی به جای درس فقط خط به خط "تو"یی

در ذهن پر تلاطم طوفانی ام هنوز

وقتی به جای عشق تو فریاد میزنی

مشغول صفحه چهل روخوانی ام هنوز!!

وقتی نه حرف،نه بحث،نه دعوا ، نه ماجرا

انگار من همان که می دانی ام هنوز

وقتی صدای بال مگس ویز ویز ویز

بنشسته روی گونه ی بارانی ام هنوز

وقتی زمان تازه شدن دیر می شود

من فکر یک حراج،یک ارزانی ام هنوز

وقتی هوای رازقی و اطلسی کم است

درگیر یک هوای انسانی ام هنوز!!

...

این راه درس و مشق به جایی نمی رسد

من هی اسیر لحظه پایانی ام هنوز

تدبیر،اعتدال،عدالت، امید...آه

عمری است با امید سرطانی ام هنوز!!

...

هی حرف حرف حرف، بیا بس کن و بزن

مانند توپ های چوگانی ام هنوز

هی شوت کن بزن مگر بادست های تو

پایان بگیرد عمر به سامانی ام هنوز

...

باران شو و ببار که وقتی نباری ام

در این زمین تشنه بیابانی ام هنوز

نه قرمزم ، نه آبی، نه سبزم و نه زرد

من مسلمم هنوز...خراسانی ام هنوز

...

...

...ایام فاطمیه تماماً به خنده گذشت

دعوت به یک عروسی شاهانی ام هنوز

امشب شب عزاست... شب فاطمیه... آه

شک دارم اما به مسلمانی ام هنوز

(شرمنده اما بخشی از شعر رو بنا به مصلحت و شخصی بودن حذف کردم) شب شهادت بانو- بامداد 14 فروردین 1393