می دانم امسال از خدایت بود
تقدیر زیبایی ورق می خورد
می دانم اما باز هم امسال
ایمانمان هی شق و رق می خورد
امسال من احساس می کردم
حس حضور ناب و زیبایت
یا خاطرات با تو بودن باز
محصور در جهلم عرق می خورد
امسال هم پایان سالم را
با بودنت هی آرزو کردم
نه...من حواسم جای دیگر بود
چشمانم از بس بر شفق می خورد
تو پاک ما را غرق کردی در
ایمان و ما خود را در اندوهی
هی اشک و آه و هی بیا؛برگرد
اندوه در کفش تو لق می خورد
آقا بیا من قول خواهم داد
این بار با روی خوشی هر صبح
در انتظار دیدنت باشم
چشمان من هم وق و وق می خورد
پرواز کردم تا ترا دیدم
ما بین آن اسرار و خواهش ها
تو از خدایت بود برگردی
احساست اما هی طبق می خورد
دنباله ی شعرم همین یک بار
گفتم بیا آقا حلالم کن
باران چشمانم که می بارید
بر شیشه ی عمرم ت تق می خورد
ایام سرخ فاطمیه باز
چشمانم از اشک و شرر سرخ است
ای کاش می دیدیمتان آقا
امیدم اما بی رمق می خورد
می خواستم امسال با "مرگ"م
با یک تولد روبه رو باشی
بایک بهاری تازه روزی نو
دنیا ولی هی ماسبق می خورد
دنیا ولی هی ماسبق می خورد